شهریار تبریز / مهدی شیرازی فر، صدای گامها، زیر سایهی این عقاب آهنین، طنینانداز میشد؛ پژواکی که در گذرگاه تاریخ گم نمیشد، بلکه همچون ندایی از روزگاران کهن، در گوش جان بازدیدکنندگان نجوا میکرد: «ای رهگذر، اینجا تبریز است؛ شهری که تاریخ، به احترامش، سر خم کرده است.»
هفتهی فرهنگی تبریز در تهران، با این شکوه و عظمت آغاز شد؛ رویدادی که در پارک لالهی پایتخت، چون نگینی درخشان از هویت و اصالت، جلوهگر شد و رهگذران را به ضیافتی از رنگ، عطر، طعم و نغمهی هنر دعوت کرد. این نمایشگاه، فراتر از یک رویداد فرهنگی، سفری بود به ژرفای تاریخ و هویتی که در تندباد حوادث، استوار مانده و همچنان میدرخشد.
گذر در کوچهباغهای تاریخ و هویت
در ابتدای مسیر، دیوارها با تابلوهایی از مناظر و آثار تاریخی تبریز آذین شده بودند. قابهایی که نهتنها چشم، که دل را به اسارت میبردند. تصویری از بازار بزرگ تبریز، با آن هزارتوهای پیچدرپیچ و سقفهای ضربی، عطری از ادویههای شرقی، آوای چکشهای مسگران و زمزمهی گفتوگوهای گرم تجار کهن را زنده میکرد.
در گوشهای دیگر، نمایی از کوچهباغهای قدیمی تلریز، با درختان کهنسالی که ریشه در خاک خاطرهها داشتند، نسیم نوستالژی روزگاران ساده و صمیمی را به جان بیننده میدمید.
در میانهی نمایشگاه، ماکت باشکوه ارک علیشاه، این دژ خاموش و مقاوم، با قامتی استوار خودنمایی میکرد؛ همچون نگهبانی از دل قرون که قصههای مقاومت و پایداری این شهر را در سکوتی سربلند، زمزمه میکرد.
ارک، سنگنوشتهای از صلابت و تسلیمناپذیری تبریز بود.
رقص هنر بر بوم خیال
گامها که پیشتر میرفت، عرصه صنایع دستی چون باغی رنگین و خیالانگیز نمایان میشد. اینجا، هنر، با دستانی صبور و عاشق، بر چوب و شیشه، پارچه و فلز، به رقص درآمده بود. منبتکاریهای ظریف چوب، با نقوش اسلیمی و گلهای پیچان، گویی داستانی از باغهای خیالانگیز تبریز را بر دل و جان مینوشتند.
معرقهای ساختهشده از ساقهی گندم، به رنگ طلایی، تلالوی طلوع خورشید را تداعی میکردند. شالهای باتیک، با طرحهایی الهامگرفته از طبیعت و تاریخ، همچون رازی از دل افسانهها، بر تار و پود پارچه نقش بسته بودند.
در گوشهای دیگر، سفالینههایی با رنگهای آبی آسمان و سبزی دشتهای آذربایجان، قابهایی از طبیعت را در قالبی هنری پیش چشم میآوردند.
شیشههای همجوش، با نقوش گل و پرنده، چون پنجرهای رو به باغهای خیال، در تابش نور میدرخشیدند و روح تماشاگران را به پرواز درمیآوردند.
چرم تبریز نیز، با کیفها و کفشهای نفیسش، یادآور سنتی دیرین و صنعتی ماندگار بود. دوختهایی که در هر تار و پودشان، قصهای از مهارت، عشق و صداقت نهفته بود.
نغمهی عطرها و طعمهای آذربایجان
قدم زدن در بخش خوراکیهای سنتی، همانند ورود به کوچهباغی از عطرها و طعمها بود. بوی کوفتهی تبریزی، با آن عطر دلانگیز سبزیهای تازه و ادویههای محلی، رهگذران را وسوسه میکرد تا دمی بایستند و طعم تاریخ را بچشند.
در کنار سماورهای زغالی، بخار چای معطر، همچون دعوتی از دل زمستانهای خاطرهانگیز تبریز، دلها را گرم میکرد. نوقاهای شیرین، ریسهای کشدار و خاگینههای زعفرانی، همچون خورشیدهایی کوچک، با رنگ و طعمی اصیل، رهگذران را به ضیافتی از مزهها و خاطرهها میبردند.
ترنم موسیقی و رقص فرهنگ
فضای نمایشگاه، تنها به رنگ و طعم آراسته نبود. نوای موسیقی آذربایجانی، با صدای دلنشین تار، کمانچه و نقاره، همچون ترنمی از اعماق تاریخ، در فضا طنینانداز بود. عاشیقها، با صدایی پرشور و نگاهی سرشار از عشق، ترانههای کهن را میخواندند و با قصههای عاشقانه و حماسیشان، روح بازدیدکنندگان را به قرون گذشته پیوند میزدند.
در گوشهای دیگر، کودکان با لباسهای محلی آذربایجان، با سکههای درخشان و طرحهای سنتی، شادی و طراوت را به نمایشگاه میبخشیدند. لباسهایی که گویی از دل جشنهای قدیمی تبریز، به اینجا آمده بودند تا خاطرهی شادیهای بیریای گذشته را زنده کنند.
تبریز؛ شهری به قدمت تاریخ، به طراوت بهار
هفتهی فرهنگی تبریز در تهران، نهتنها نمایشگاهی از آثار و هنرهای سنتی، که سفری به قلب فرهنگی زنده و پویا بود. رویدادی که اصالت و خلاقیت مردمانی را به تصویر کشید که ریشه در تاریخ دارند و چشم به آینده دوختهاند.
آنچه در خاطر بازدیدکنندگان باقی ماند، نهتنها تصاویر، طعمها و صداها، بلکه احساسی از احترام و تحسین بود؛ برای شهری که همچون عقابی مغرور و استوار، در آسمان تاریخ ایرانزمین بال گشوده و همچنان در اوج فرهنگ و افتخار، پرواز میکند.
تبریز؛ شهری که گذشتهاش، میراثی بیبدیل و آیندهاش، افقی بیانتها از شکوه و سربلندیست.
نظرات