سیلابهای شهری و چرخه معیوب مدیریت کنونی بحران
برای بحث درخصوص مشکلات مدیریت بحران سیلابهای شهری در کلانشهرهایی همچون تهران لازم است در ابتدا درخصوص این بحران منحصربهفرد، چند نکته مهم را با هم مرور کنیم.
به گزارش بنانیوز(BanaNews.ir)؛ در گام نخست، برخلاف زلزله، مردم از مدیران بحران انتظار دارند که حادثه سیلاب را مدیریت کنند تا به بحران تبدیل نشود. چنین دیدگاهی از آنجا سرچشمه میگیرد که مردم سیلاب را قابلپیشبینی و هشدار میدانند و این باری مضاعف را بر دوش مدیران بحران میگذارد.
در گام بعدی و در پی وقوع یک سیلاب شهری در کلانشهری همچون تهران، جایگاه آموزش همگانی برای انجام رفتار صحیح در زمان وقوع سیل به مراتب در کاهش خسارتهای جانی ناشیاز سیل، تأثیر بیشتری دارد تا عملیات سخت و پیچیده نجات سیلزدگان دچار حادثهشده، در این خصوص باید بدانید که تجربه نشان داده احتمال نجات افرادی که اسیر سیلاب شدهاند، بسیار کم است؛ حال آنکه در صورت پناهگیری و برخورد صحیح مردم در معرض خطر با سیلاب، جان افراد بسیاری قابل نجات یافتن است.
و از همه مهمتر باید بدانید که تصمیمات مدیران بحران در زمان وقوع سیلابهای شهری، تصمیم بین خوب و بد نیست، بلکه بین بد و بدتر است که این موضوع بهشدت وظیفه آنها را دشوارتر میکند. در چنین زمانی است که نبود قوانین صریح و شفاف در زمینه موضوع مدیریت بحران، دست و پای مدیران را بهطورکامل میبندد و این سوال را به وجود میآورد، حال که تصمیمگیری مدیران در زمان بحران تصمیم بین بد و بدتر است، پس از فروکشکردن بحران، هزینههای تحمیلی را چه کسی باید بردوشبکشد؟
بهطور مثال در طی زمان وقوع سیلاب،گاهی تخریب دیوار یک باغ برای تغییر جهت سیل، از دید یک مدیر بحران الزامی است اما چهکسی جوابگوی شکایت صاحب باغ برای تخریب زندگی و سرمایه او خواهد بود.
تازه این در صورتی است که تصمیم شما تنها هزینه تخریب و خسارتهای مادی داشته باشد، نه خسارتهای جانی که ورود به این مقوله بیشک کار را به مراتب پیچیدهتر میکند. اینکه شما در زمان وقوع حادثه سیلاب بخواهید همچون زمان جنگ، کشتهشدن چند نفر را برای نجات جان چندصد نفر معقول و قابلدفاع بدانید، در حقیقت نه امکانپذیر است و نه قابل دفاع.
در این خصوص باید توجه داشته باشیم که مسئولیت کشتنشدن هر شهروند که بر اثر تصمیم درست یا نادرست یک مدیر بحران روی میدهد، لاجرم برعهده مدیران بحران است که این موضوع، کار را برای مدیران بحران دوصدچندان مشکلتر خواهد کرد. با آنچه شرح دادم، چه بخواهیم و چه نخواهیم مجبوریم مدیریت سیلابهای شهری را از مدیریت بحرانهای دیگر جدا کنیم. روند این بحران تا اتمام سیل قطع نمیشود و هر لحظه قادر است با حوادث جدیدی که در مسیر حرکت خود ایجاد میکند، بحرانهای دیگری را پدید آورد و به پیچیدهترشدن بحرانها بینجامد، آنهم در کلانشهری همچون تهران که با وجود تونلهای مترو، زیرگذرهای فراوان و تونلهایی همچون توحید و نیایش، زمینه افزایش خسارتهای مالی و جانی نسبتبه شهرهای کوچک در معرض خطر به مراتب افزایش یافته است.
اکنون زمان پاسخ دادن به یک پرسش مهم است، آیا ما در کشور برای مواجهه با چنین بحران پیچیده و پرمسئولیتی به تعداد لازم مدیر باتجربه و توانمند در اختیار داریم؟ اگر پاسخ این پرسش منفی است، پرسش دوم ما این خواهد بود که برای پر کردن این خلأ، درحال حاضر، چند مدیر بحران جوان را در زمینه سیل و مدیریت سیلابهای شهری درحال آموزش داریم؟ آیا ما میدانیم برای چنین بحرانهای پیچیدهای نیازمند چه نوع مدیریت بحرانی هستیم تا براساس آن به آموزش متخصصان فن بپردازیم؟
متأسفانه سابقه مدیریت بحرانهای چند دهه اخیر کشور نشان میدهد مدیران ما بنابر سیستمهایی که در آن رشد کرده و آموزش دیدهاند، مبنای مدیریت خود را اغلب بر مدیریت پیامدهای حادثه قرار دادهاند و شعار آنها در مدیریت بحران «جمعکردن حادثه» بوده است. اگر در متن سخنرانیها و گزارشات داخلی این قبیل از مدیران توجه کنید، حتما با جملاتی از این دست روبهرو خواهید شد که در فلان بحران بزرگ با بچهها رفتیم و حادثه را جمع کردیم.
سیستم مدیریتی با نام «مدیریت جمعکردن» با محوریت مدیرانی توانمند، با اختیارات نامحدود که به ناگهان پس از حادثه ظهور میکنند و ظرف مدتی نهچندان کوتاه، بحران حادثشده را با هزینههایی هنگفت مدیریت میکنند.
اگر به تاریخچه این نوع مدیریت نگاهی بیندازیم، متوجه میشویم که این شیوه مدیریتی در ایران براساس سیستم «مدیریت تبعات حادثه» بهوجود آمده و جا افتاده است. این سیستم در اغلب موارد و با صرف هزینههای هنگفت، تنها پاسخ داده شده به شرایط بحرانی پیشآمده در کشور بوده است؛ مشکل اما از آنجا شروع میشود که این قبیل مدیران با مباحثی مثل آمادگی؛ پیشگیری و خصوصا آموزش، مشکل بنیادی دارند. این گروه که اغلب هم افرادی توانمند و با تجربههایی بزرگ هستند، ضمن اینکه نمیتوانند جایگاه آموزش و پیشگیری را منکر شوند، اصولا با توجه به توانمندی و تجربه بالایشان، شأن جایگاه خود را در ورودکردن مستقیم به چنین موضوعاتی همچون آمادگی و پیشگیری نمیدانند، لاجرم بهراحتی این بخش از کار را به افرادی میسپارند که نه توانمندی مناسب، نه تجربه و نه حتی کوچکترین علاقهای به این موضوع دارند و نتیجه آنکه این داستان همچون یک چرخه معیوب تکرار میشود، بدین نحو که ما بهخاطر عدمآمادگی و آموزش لازم و نیز عدمصرف هزینه و وقت کافی برای پیشگیری، دچار بحرانهایی میشویم که با هزینهای اندک و دقت کافی در زمان آرامش میتوانستیم از وقوع آن جلوگیری کنیم، اما اکنون بحران بهوجود آمده را باید با صرف هزینهای هنگفت و خسارتهایی جبرانناپذیر به دست توانمند مدیرانی بسپاریم که تخصص جمعکردن چنین وقایعی را دارند و باز هم این اتفاق تکرار مکررات است.
اما پرسشی که اکنون برای مخاطب بهوجود میآید این است که چهکسی باید به این چرخه معیوب پایان بدهد؟ آیا اصولا، مدیریت کلان کشور به وجود این چرخه معیوب اعتقادی دارد و اگر اعتقاد دارد، آیا آنها هم قصد دارند این بحران را با همان سیستم «مدیریت جمع کردن» مدیریت کنند؟ آیا مدیریت کلان کشور هم به موضوع آموزش مدیران بحران آنگونه که بایسته و شایسته است، ورود کرده است؟ آیا آموزش مدیریت بحران کشور را به افراد متخصص، باتجربه و علاقهمند که دارای تجربه هستند، واگذار کرده است؟ یا انتظار دارد با همین بضاعت موجود، بحرانها را فقط جمع کنیم تا روزی که هزینههای جمعکردن ما خود بحرانی شود که دیگر نتوانیم خود آن را جمع کنیم؟
*علیرضا سعیدی دبیر جمعیت کاهش خطرات زلزله ایران
نظرات